حوالیِ مــاه

ماه من 🌙

بسم الله الرحمن الرحیم

وعده‌ی بی برو برگردی و برمی‌گردی

تو فقط چاره هر دردی و برمی‌گردی:)

پدر مهربانم، سلام. بعد از آخرین پیامی ک شب نیمه شعبان ازش گرفتم، علی رغم اینکه اضطراب ب جانم افتاد و تا چندوقت مغزم بلاک شد اما ب خودم اومدم و نشانه ای از سمت شما دیدم:) داغ حسرت و ندامت قلبم سردتر شد و پذیرش واقعه ساده‌تر... دست از تحلیل های پیچیده برداشتم و گویا دارم به مرحله پذیرش نزدیک‌تر میشم. ناگفته نمونه ک کمی آلوده ام به احساس گناه... شاید یک احساس گناه کاذب! ولی دردآور...اندک استرسی از کم محلی احتمالی دایی نسبت ب پیامش دارم و تصویری که شاید از خودش باقی بزاره ولی از یک طرف هم با خودم میگم واقعاً این قسمتش دیگه ب من ربط نداره... بعد چند روز دوبارع میخوام درس خوندن رو از سر بگیرم و نگرانم ، نگران یک هفته درست حسابی خوندنی که سر نمیرسه...خدا عاقبت این کنکور رو ب خیر کنه. کمکم کنین، من با خودم مهربون نیستم... کمکم کنین.


برچسب‌ها: والد شفیق
سه شنبه ۸ اسفند ۱۴۰۲ساعت 13:14 فاطمه|


آخرين مطالب
» 161
» 160
» 159
» 158
» 157
» 156
» 155
» 154
» 153
» 152
Design By : Pars Skin