ماه من 🌙
بسم الله الرحمن الرحیم اانتظار به پایان رسید و انتظاری سختتر شروع شد. طی حرکتی کاملاااا غیرمنتظره آقای م.ع غیرمستقیم قدم جلو گذاشت و درمورد من و معیارهام از دوستم پرسید... به زعم خودش دوستم ب من چیزی نگفته. شاهد دوری کردناش هستم... و انتظار اینکه مستقیم اقدامی کنه... دلم آشوبه! گمان نمیکنم مستقیماً کاری کنه... و این فکر عذاب آور داره روح امیدم رو سوهان میکشه... موندم چرا نمیتونم یکم مثیت اندیش باشم... نمیتونم خودم رو از افکار نگران کنندم نجات بدم و روی «خودم» تمرکز کنم! خیلی کارها باید انجام بدم، خیلی مهارتها هست که باید یاد بگیرم و چ بسا ک همشون برای همین کیس حتی ضروری هستن... اما نگرانی طوری فلجم کرده که.... کاش یه خبری بیاد کمی قوت قلب بگیرم... و بعد به خودم برسم در انتظار اون روز موعود... گذشته از این ناله ها و شکایتها بشدت شاکرم :) تا پریزوز از شدت خوشحالی در خودم نمیگنجیدم!! و حقیقتا هربار ک تداعی میشد موضوع فکر میکردم خوابم :) از این خوشحالیا آرزومندم برای همه... جای تأسف داره ک با وجود چنین نویدی اینطور ناامیدم:) بسم الله الرحمن الرحیم دم در نشستم...پهلوی ماه! در انتظار تماس آقای م.عین. حلال زاده اس! همین الان پیامک داد و پرسید� تا چند بیداری؟� اتفاقات مثبت و امیدوارکننده زیادی افتاد درموردش اینمدت. اما بقول شمیم حالا حالاها پا پیش نمیزاره... چند روزیه که ذهنم آشفته و بهم ریخته شده ، سر عقائد و عرفان و ... دودلی و تردید رهام نمیکنه... بدترین قسمتش تردید و درگیری ای هست که درمورد آقای عین برام ایجاد کرده. نمیدونم... انقدر این روزها فکر کردم و ب جایی نرسید، که از هرچی فکر کردنِ بیزار شدم و فراری! ولی تا حدودی ب این نتیجه رسیدم که درمورد آقای عین این رو اصلا معیار قرار ندم... وقتی خودم هنوز ب یقین نرسیدم، چطور شکم رو معیار کنم؟ یا چطور توقع داشته باشم اون بنده خدا لزوما اگاهانه کار درست رو انجام بده؟! ک بابت غلط احتمالیش بخوام ردش کنم!! بگذریم... کاش حرکتی بزنه:) وقتی خدا مهرش رو نبُرد، وقتی روز ب روز پررنگ تر شد، وقتی ب خودم اومدم و دیدم هرروز فضائل بیشتری رو داره رو میکنه، فهمیدم ک خدا قصد نداره ناک اوتش کنه و... و امیدوارم از الان ب بعد هم نخواد چنین کنه، چون الان دیگه بولدتر از همیشه اس. افوض امری الله.... همین الان ب اینجای نوشتم ک رسیدم، دارع زنگ میزنه!
| Design By : Pars Skin |
