ماه من 🌙
بسم الله الرحمن الرحیم لَأَبْکیَنَّ عَلَیْکَ بُکاءَالْفاقِدِينَ .... (: فکیف اصبر علی فراقک...؟ (: شبیه حس ابراهیم قبل از ورود به آتش (: بسم الله الرحمن الرحیم بعضی وقتها احساس میکنم فاختهای غمگینم که کسی نیست کوکوی غریبیام را درک کند...(: بسم الله الرحمن الرحیم هر چی دایی بگه این بحثها نرماله، هرچی میم.عین بگه طبیعیه این سوءتفاهم ها، هرچی شیرین بگه نرماله، هرچی مامان بگه ... بازم یچیزی ته دلم درد میکنه... هنوز یه حس شرم و حقارت ته دلمه... که فقط با فکر نکردن و عدم تداعی ماجراهای اخیر اندکی فروکش میکنه! و اگر کنترلش نکنم سرم آوار میشه... تداعی یسری جملات برام تحقیرآمیزه...! برای همین اولین درخواستم ازش این بود که مدتی ارتباطی نباشه یا حتی همه چیز تموم شه، انگار نیاز داشتم یجوری از این حقارت و شرم خفه کننده خودمو رها کنم(: ! وجود برخی آدمها برکتی داره ولی گاهی با نجاساتی وجودمون الوده میکنیم ک پرده ای روی اون برکت میفته... من توی مهمترین بازه زندگیم خیل بد شدم خیلی... ناپاکی ای درونم حس می کنم...باید برم توی تنهاییم غرق شم... تخلیه معنوی...تخلیه معنوی... تخلیه معنوی... تخلیه معنوی... بلای جون این روزام ک خودم دارم سر خود بیچارم میارم! ن از پس خودم برمیام، نه توان رویارویی با دردسرای اطرافم دارم... دلم عشق میخواد؟ همراه میخواد؟نه یه خواب طولانی میخواد... میخوام برم کربلا و وسط بین الحرمینش بمیرم و برنگردم...یا توی همون صحن جمکران بمیرم... خیلی طول کشید تا فهمیدم غیر از مادرم دلسوز و همراهی ندارم... حالا که دارم از پیشش میرم تازه قدرش فهمیدم(: خسته ترینم...خسته ترین... حضرت پدر شما همیشه و همه جا هستین همراهم مگه نه؟ خجالت زدت کردم نه؟ تحمل خودم رو ندارم دیگه، چطور دارین تحملم میکنید؟ حقیقتا خدا عاشق بندشه... وگرنه الآن که انقدر از خودم بیزارم، عشقش رو حس نمیکردم... خدای من نجاتم بده... از این ناپاکی ای ک از خودم حس میکنم از این رکودی که حتی حاضر به شکستنشم نیستم..نجاتم بده... رمق نمونده برام... بسم الله الرحمن الرحیم گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟ راستش زور منه خسته به توفان نرسید... (:I told I was sad

| Design By : Pars Skin |
