ماه من 🌙
بسم الله الرحمن الرحیم دلتنگم، دلتنگ پاییز... دیروز یه دمنوش سیب و به با کمی گل محمدی درست کردم ، بوی خزان میداد🥺باید بگردم دنبال کلی کافه کتاب و جاهایی ک فضای پاییزی قشنگی داره توی مشهد... میخوام تمام این ۴ـ۵ پاییز گذشته رو یکجا زندگی کنم و جبران کنم...درمورد م.خ هم ترجیحم با آرامش برخورد کردنه... بقول مامان هرچی ک باشه هم تا آبان معلوم میشه... میخوام بسپارم به خدا نتیجه نهایی قضیه رو :) ازش خواستم بهترین رو رقم بزنه... اگر بهترینم باشه نگهش داره توی زندگیم، اگرم نه که هیچی... بسم الله الرحمن الرحیم بارها هوای نوشتن کردم...دلم عجیب میخواست بیایم و بنویسم بنویسم که: نتیجه چندماه تلاش با شرایط وحشتناکم، شد نقطه ای ک میخواستم.. بنویسم دیدی شد؟ بنویسم چ گله ها کردم از خدایم... بنویسم در هفته اخیر چ جوابها گرفتم از خدایم... بنویسم که مَهدی نامی آمده که نمیدانم چه جوابی دهم و چ شود و ... بنویسم که نمیدانم حرفهای فرزانه کجای داستان است.. بنویسم که همه چیز بنظر خوش می آید اما فرزانه چه...؟ بنویسم که ذهنم درگیر است، خیلی درگیر... بنویسم که انگار هنوز یاد نگرفته ام توکل را... بنویسم که جگرم برای هوران خون است این روزها.. بنویسم که چندین بار دست زدم ب غلطی اضافه و چندین بار خودسوزی کردم بنویسم که چه بایدها که هنوز انجام ندادم و چ نبایدها که مکرر بنویسم که...؟ هنوز امیدی مزمن درون رگهایم شناور است :) بسم الله الرحمن الرحیم حکایت آبِ از سر گذشته؛ مــنــم ، مـــن....
| Design By : Pars Skin |
