حوالیِ مــاه

ماه من 🌙

بسم الله الرحمن الرحیم

مدام با خود کلنجار میروم... مدام با خود بحث دارم که جان من عالمی قبولت نداشته و ندارد و ککت نگزیده و سرپایی! این یک قلم را هم با آن عالم جمع ببند و خودت را خلاص کن! ولی باز هم خودخوری و بغض و اشک امانم نمی‌دهد... اینکه انقدر غریبگی احساس میکنم، اینکه بخواهم بپذیرم منی که اولویت عالمی نیستم، اولویت این یکی هم نیستم... نمی توانم... بدعادتم کرده، ۲۲ سال تمام اولویتش بودم و حال گویا حتی انتخابش هم نیستم...شاید هم اینها حواله چهار حرف « مادر » بودنش لست اما باز هم.... بارها این را احساس کرده ام و گفته ام و بارها بهمش ریخته این حقیقت... بارها قانعم کرده ک احساسم اشتباه است و رفتارهایش هم توجیه دیگری دارند ...و باز رفتارهای جدیدش مرددم می‌کنند میان قسم حضرت عباس و دم خروس... حقیقتا امشب ک دلم طاقت نیاورد و زبانم ب شکوه راه گشود، انتظار نداشتم انقدر بی تفاوت رد شود و جوابم را هم ندهد... یا حداقل نگوید ناراحت نباشم :) باز هم می گویم....باز هم میان کلنجارهای چندباره ام می گویم.... جان من عزیزدل عالمی نیستی، بیا و قبول کن اولویت این یکی هم نیستی ، یا حداقل اگر تا الان بودی، دیگر نیستی... بفهم و خودت را رها کن... تا بی توقع شوی، تا رنج نکشی... ولی نمی‌شود... نمی‌شود که نمی‌شود... بغض دویده به گلویم نمی‌گذارد...

دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۳ساعت 0:33 فاطمه|

بسم الله الرحمن الرحیم

سر تا پای این زندگی را دوست ندارم نورا! به گونه‌ای خسته‌ام که گویی کسی در من درخت‌های تمام جنگل‌های دنیا حمل کرده.

فاجعه اینجاست؛ داغی که این چنین به سوزاندن من شعله می‌کشد، از منی ست که مدتیست به نابودی خویش قیام کرده...

رنج بسیاری کشیده‌ام نورا و دیگر نمی‌خواهم ملاحظه‌ای بکنم و سکوت کنم. چرا باید سکوت کرد وقتی تمام تن من فریاد می‌کشد؟

چنان رنجی میکشم که گویی ذره ذره‌ی عضلاتم دارد پاره می‌شود‌.

دلتنگم نورا... با بی‌ربط‌ترین درد دنیا به یاد می‌آورم که چقدر دلتنگم ...

یک نفر دارد درون من نفس‌های آخرش را می‌کشد...

فکر می‌کردم که از امید رهایی یافته‌ام اما...

...هنوز یک امید مزمن درون رگ‌هایم شناور است و دارد به من زخم می‌زند...

یکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ساعت 10:58 فاطمه|

بسم الله الرحمن الرحیم

شنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۳ساعت 19:57 فاطمه|

به یاد او...

‏تو اولین پناهگاهی نبودی که بر سرم آوار شدی

اما اولین پناهگاهی بودی که با تمام وجود امید داشتم امن و استوار بمانی:)!

#میم_عین۲

پنجشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۳ساعت 23:52 فاطمه|


آخرين مطالب
» 161
» 160
» 159
» 158
» 157
» 156
» 155
» 154
» 153
» 152
Design By : Pars Skin