حوالیِ مــاه

ماه من 🌙

بسم الله الرحمن الرحیم

این همه علاقه برام باورپذیر نیست...اینکه 2 سال تمام منتظرم بوده...و برای رسیدن بهم تلاش کرده و خیلی چیزای دیگه ک ترجیح میدم نانوشته بمونن، انقدر همه چیز رو شاعرانه کرده که... صادقانه میگم ک از شیرین ناراحتم از اینکه گاهی بهم این حس رو میده ک باورم نداره ک انقدر میم.عین2 رو هنور خوب میبینه ک انگار من دارم دروغ میگم.. نمیگم این روحیه اش بده ک تا خودش نبینه تعریفش از اون ادم عوض نمیشه آ...نه... بابت اینکه صرفا انچه من گفتم رو انگار ک باور نکرده برام ازاردهنده اس..نمیدونم شاید کمی جنبه تحقیر کردن رنجم رو برام داره...الان ک قضیه رو دارم از بالا مرور میکنم شاید انقدراهم بد نباشه یعنی ریکشن شیرین انقدراهم فاجعه نباشه و این قضاوت ذهنی من غلط باشه...تکنیکهایی تراپیستم گفته هنوز موندن... امیدوارم این تاییدطلبی رو بتونم توی خودم بخشکونم... یادمه فرزانه میگفت ادمیم ک خیلی دریافت کننده است... باید یه تایمایی رو فکر کردن اختصاص بدم.. کمی توی تمرکز مشکل پیدا کردم ک مانع این فکر کردنه شده.. چ توی حرم چ کافه کتاب چ اتاق خالی.. شایدم اینکه این روزا زیاد توی گوشی میرم توی این بی تمرکزی افکارم بی تاثیر نباشه... باید گوشی رو کمش کنم، بعد تایم بزارم برای تفکر و کتاب خوندن و انجام دوست داشتنیام...هفته اینده برای خوندن پایان نامه ها و صحبت با برخی اساتید میخوام برم دانشکده... باید تا یماه دیگه تصمیم رو برای استاد راهنما بگیرم..چقدر قاطی نوشتم:))لازم بود ذهنم نظم بگیره

یکشنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۳ساعت 18:0 فاطمه|

بسم الله الرحمن الرحیم

نورای عزیزم، سلام.

مدتی‌ست برایت نمی‌نویسم و نمی‌دانم من را بابت دور شدنم می‌بخشی یا نه. از تو معذرت می‌خواهم و می‌خواهم برایت از دویدن‌های پیوستهٔ این روزهایم بگویم. من تمام این روزها را دویدم نورا. برای رسیدن به رفته‌ها، برگشتن به خانه‌ و نزدیک شدن به دورها. حالا که برایت می‌نویسم، خسته از دویدن متوالی گوشه‌ای نشسته‌ام که هیچ آغوشی ندارد. به رفته‌ای نرسیدم، هیچ دیواری بوی آشنای خانه را نداد و دورها فقط دورتر شدند. حکایت این روزهای من اما نورا، تلاش کردن و نرسیدن نیست؛ تلاش کردن و از دست دادن است.

شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳ساعت 0:34 فاطمه|


آخرين مطالب
» 161
» 160
» 159
» 158
» 157
» 156
» 155
» 154
» 153
» 152
Design By : Pars Skin